تولد باب اسفنجی
تولد6 سالگي ات مبارك
عصر 15/08/95 موقع برگشتن از خونه مادر جون رفتيم 2 كيلو كيك يزدي خريديم كه صبح روز تولدت ببريم مدرسه. قبلش با مدير مدرسه (خانم هاشمي نژاد )هماهنگ كردم كيك تولد بيارم كلاستون اما موافقت نكردند و گفتن :فقط مي تونيم شيريني خشك بياريم كلاس.خلاصه صبحشيريني را بردم تحويل خانم مربي ات خانم كرباسي دادم و اونم كلي تبريك گفت و بابت شيريني تشكر كرد. عصر هم من يه ساعت و نيم مرخصي گرفتم و اومدم از مغازه آقا تپله ژله و ذرت و خوراكي واسه تولدت خريدم و اومدم خونه . تو هم كلي لباس تا زده بودي و روي مبل چيده بودي و داشتي فروشنده بازي مي كردي . مادرجون هم تدارك شام ديده بود كه شب تولدت اونجا باشيم .خاله جون هم شيريني مورد علاقه تو...
16/08/95
عزيز دلم تولد 6 سالگيت مبارك. و امروز دوباره متولد می شوی و شمع ها ، که سهم توست از زندگی و ستاره هائی که به میهمانی آمده اند و شكوفه هايي که دوباره خواهند شکفت و عطری که نصیب پروانه هاست و تو سهم من از تمام زندگی تولدت مبارک ...